-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا از خودی خود نبریدند عزیزان چون نی به مقامی نرسیدند عزیزان
2 چون عمر سبکسیر ازین عالم پرشور رفتند و به دنبال ندیدند عزیزان
3 دادند به معشوق حقیقی دل و جان را یوسف به زر قلب خریدند عزیزان
4 دیدند که در روی زمین نیست پناهی در کنج دل خویش خزیدند عزیزان
5 تا قطره خود گوهر شهوار نمودند از بحر چه تلخی نکشیدند عزیزان
6 تا آب نمودند دل خویش چو شبنم در چشمه خورشید رسیدند عزیزان
7 خارست نصیب تو ز گلزار، وگرنه از خار چه گلها که نچیدند عزیزان
8 فقری که تو امروز به هیچش نستانی با سلطنت بلخ خریدند عزیزان
9 در قید فرنگ آن که نیفتاده چه داند کز جسم گرانجان چه کشیدند عزیزان
10 کردند به اکسیر رضا شهد مصفا تلخی اگر از خلق شنیدند عزیزان
11 نظارگیان تو ز کونین بریدند از یوسف اگر دست بریدند عزیزان
12 صائب نرسیدند به سر منزل مقصود تا پای به دامن نکشیدند عزیزان