-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چندان به خضر ساز که از خود بدر شوی کز خود برون چو خیمه زدی راهبر شوی
2 چندان تلاش کن که ترا بی خبر کنند چون بی خبر شدی ز جهان باخبر شوی
3 شبنم به آفتاب رسید از فروتنی افتاده شو مگر تو هم از خاک بر شوی
4 شد آب تلخ گوهر شهوار در صدف از خود تو هم سفر کن، شاید گهر شوی
5 از قلزمی که نوح مسلم بدر نرفت تو خشک مغز در غم آنی که تر شوی
6 همت بلنددار، چه چیزست این جهان؟ تا قانع از خدای به این مختصر شوی
7 چون سوزن از لباس تعلق برهنه شو تا با مسیح پاک نفس همسفر شوی
8 صائب جواب آن غزل است این که خواجه گفت ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی