1 برفروز از می و زنگ از دل آگاه ببر بر فلک جرعه بیفشان کلف از ماه ببر
2 ثمری نیست دل خام که بر شاخ رسد چند روزیش به آتشکده آه ببر
3 فیض، پروانه هر شمع تنک پرتو نیست از دل چراغی به سر راه ببر
4 رزق لب تشنه ارباب توکل باشد بگذر از دلو ورسن، یوسف ازین چاه ببر
5 خبرحسرت آغوش تهیدست مرا یک ره ای هاله بیدرد، به آن ماه ببر
6 صیقل آینه سینه بود روی گشاد حاجت خویش به دیوان سحرگاه ببر
7 صائب از چرخ شکایت ز جوانمردی نیست این غبار از دل آگاه به یک آه ببر
دیدگاهها **