1 نقش و نگار مار بود سرنوشت خلق با زهر کرده اند همانا سرشت خلق
2 هر خوشه صد زبان ملامت کشیده است زنهار چشم رزق نداری ز کشت خلق
3 از بهر نان در آتش حرصند روز و شب بود از گل تنور همانا سرشت خلق
4 مردم ز بیم آتش دوزخ درآتشند مارا خدا پناه دهد از بهشت خلق
5 سوزن به دل ز رشته مریم شکسته ام برزخم من چه بخیه زند دست رشت خلق؟
6 چون غنچه بالشم سر زانوی وحدت است در زیر سنگ نیست سر من زخشت خلق
7 با صد چراغ می طلبم عیب خویش را کو فرصتی که فرق کنم خوب وزشت خلق؟
8 در تنگنای بیضه عنقا گریخته است صائب ز بس رمیده از اطوار زشت خلق
دیدگاهها **