1 از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم که چون برگ خزان دیده است روز دست تدبیرم
2 ز اقلیم اثر برگشتن آه من نمی داند به عنقا می رساند نسبت خود را پرتیرم
3 اگر غافل به صید بیگناهی شست بگشایم چو زخم تازه خون گردد روان از چشم زهگیرم
4 بلند افتاده طاق سرگرانی کعبه او را و گرنه چین کوتاهی ندارد زلف شبگیرم
5 از آن در جستجوی کام، چرخم در بدر دارد که از هر در فزاید حلقه دیگر به زنجیرم
6 ز بس کز دور گردون محنت و غم دیده ام صائب هلال عید آید در نظر چون ناخن شیرم
دیدگاهها **