- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رویت ز هاله حلقه کند نام ماه را دلسرد از آفتاب کند صبحگاه را
2 هر جلوه ای ز قد قیامت خرام تو از دل نفس گسسته برون آرد آه را
3 در دیده نظارگیان میل سرمه کرد رخسار آتشین تو مد نگاه را
4 از خط رسد به نشو و نما سبزه امید باران بود زیادتر، ابر سیاه را
5 تا بر سرشکسته نوازی است آفتاب پروایی از شکستن خود نیست ماه را
6 سستی مکن که جاذبه کعبه امید بسیار کرده شهپر دیوار، کاه را
7 مستغنی از دلیل بود دل چو آگه است ننموده کس به قبله نما قبله گاه را
8 جای قرار نیست درین تیره خاکدان در بحر همچو سیل فشان گرد راه را
9 جایی که بحر و کان، لب خشک است و چشم تر پیداست تا چه قدر بود خاک راه را
10 چون سرخوشان مکن به یمین و یسار میل از عرض ره دراز مکن طول راه را
11 شیرازه قلمرو کثرت ز وحدت است دارد علم بپا ز ستادن سپاه را
12 بال و پر نهال امیدست خاک پاک زنهار وقت صبح مکن فوت آه را
13 صائب مباش در صدد معذرت که نیست بهتر ز انفعال، شفیعی گناه را