سیه مست جنونم وادی و منزل از صائب تبریزی غزل 5577

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم

1 سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم کنار دشت را از دامن محمل نمی دانم

2 خدنگ دور گردم، با هدف خون در میان دارم بلایی بدتر از نزدیکی منزل نمی دانم

3 چه افتاده است مهر از غنچه منقار بر دارم؟ به خود یک غنچه را در بوستان یکدل نمی دانم

4 من آن سیل سبکسیرم که از هر جا که برخیزم بغیر از بحر بی پایان دگر منزل نمی دانم

5 نظر بر حال من دارند هر کس را که می بینم کسی را چون خود از احوال خود غافل نمی دانم

6 خضر گوبهر خود اندیشه همراه دیگر کن که من استادگی چون عمر مستعجل نمی دانم

7 شکار لاغرم، مشاطگی از من نمی آید نگارین کردن سر پنجه قاتل نمی دانم

8 تو کز وحدت نداری بهره، جست و جوی لیلی کن که من دامان دشت از دامن محمل نمی دانم

9 بغیر از عقده دل کز گشادش عاجزم عاجز دگر هر عقده کآید پیش من مشکل نمی دانم

10 سپندی را به تعلیم دل من نامزد گردان که آداب نشست و برخاست در محفل نمی دانم!

11 اگر سحر این بود صائب که از کلک تو می ریزد تکلف بر طرف، من سحر را باطل نمی دانم!

عکس نوشته
کامنت
comment