- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اندکی کوتاه کن زلف بلند خویشتن تا مبادا ناگه افتی در کمند خویشتن
2 گر چه این تعلیم بهر من ندارد صرفه ای تا شوی واقف ز حال مستند خویشتن
3 لیک می دانم که از فولاد اگر باشد دلت برنمی آیی به مژگان کشند خویشتن
4 ناز در تسخیر ما گر می کند استادگی مشورت کن با دل مشکل پسند خویشتن
5 حسن چون افتاد شیرین، دل ز خود هم می برد نیشکر بیرون نمی آید ز بند خویشتن
6 ز اشتیاق خویش در یک جا نمی گیرد قرار ای خوشا حسنی که خود باشد سپند خویشتن
7 شکر این معنی که عیسای زمانت کرده اند اینقدر غافل مشو از دردمند خویشتن
8 لب نگه دار از لب ساغر که نادم می شود هر که اندازد در آب تلخ، قند خویشتن
9 سعی تا حد توکل دست و پایی می زند چون به این وادی رسی پر کن سمند خویشتن
10 پند دل صائب مرا از کوی او آواره کرد هیچ کافر گوش نگذارد به پند خویشتن!