-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خط شبرنگ با لعل لب جانان زند پهلو زهی ظلمت که با سرچشمه حیوان زند پهلو
2 ز رعنایی قدش نازک نهالان را خجل دارد که مصرع چون بلند افتاد با دیوان زند پهلو
3 مشو چون ابر غافل در بهار از گوهرافشانی که با دریای رحمت دیده گریان زند پهلو
4 ز خودکامی به خون خوردن سرآمد روزگار من که دل ناساز چون افتاد با پیکان زند پهلو
5 به چشم این راه را سرکن اگر بیناییی داری که خار این بیابان بر صف مژگان زند پهلو
6 مروت مانع از نومیدی خصم است عارف را وگرنه کشتیی دارم که بر طوفان زند پهلو
7 به تنهایی علم بر قلب لشکر می زند خود را نهال قامت جانان به سروستان زند پهلو
8 به عشق آهنین بازو طرف شد عقل ازین غافل که گردد توتیا چون شیشه با سندان زند پهلو
9 مگردان روی از تیغ قضا چون بیدلان صائب که دل سی پاره چون گردید بر قرآن زند پهلو