1 جدا شو از دو عالم تا توانی با خدا بودن که دارد دردسر بسیار، با خلق آشنا بودن
2 بکش در زندگی مردانه جام نیستی بر سر که باشد در بلا بودن، به از بیم بلا بودن
3 دم تیغ قضا از چین ابرو برنمی گردد ندارد حاصلی دلگیر از حکم قضا بودن
4 ثمرهای گرامی در بهشت جاودان دارد درین بستانسرا یک چند بی برگ و نوا بودن
5 به سیم قلب باشد ماه کنعان را خریداری به امید غنای جاودان چندی گدا بودن
6 ز طوفان حوادث لنگر تمکین مده از کف که دریا می کند دل را به تلخی ها رضا بودن
7 میاور رو به مردم تا نگردانند رو از تو که باشد بر خلایق پشت کردن مقتدا بودن
8 چو پل از بردباری بگذران تقصیر خلق از خود نباید تند چون سیلاب با قد دو تا بودن
9 تمنا را ز دل، چون سگ ز مسجد، دور می سازی اگر دانی چه مطلب هاست در بی مدعا بودن
10 سواد فقر می بخشد حیات جاودان صائب درین ظلمت نباید غافل از آب بقا بودن
دیدگاهها **