- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غم ز خاطر می برد غمخانه من خلق را طفل مشرب می کند دیوانه من خلق را
2 موجه دریای تحقیق است مد خامه ام مست وحدت می کند میخانه من خلق را
3 از پریزادان معنی نیست خالی کلبه ام داغ دارد گوشه ویرانه من خلق را
4 گر چه از افسانه گردد گرم، چشم مردمان خواب سوزد گرمی افسانه من خلق را
5 گلستان از ناله بلبل اگر هشیار شد کرد بی خود نعره مستانه من خلق را
6 از بتان آزری سخت است دل برداشتن سنگ راه کعبه شد بتخانه من خلق را
7 مردمان را خنده می آید به اشک تلخ من می شوم دام تماشا دانه من خلق را
8 بس که بی باکانه در آغوش گیرد شمع را گرم جانبازی کند پروانه من خلق را
9 با کمال آشنایی، از جهان بیگانه ام داغ دارد معنی بیگانه من خلق را
10 خاطری دارم ز گنج خسروان معمورتر می کند بی خانمان ویرانه من خلق را
11 گر ببندد محتسب صائب در میخانه را تا قیامت بس بود پیمانه من خلق را