1 یاد ایامی که بزم عیش ما معمور بود مغز ما از نشأه می پرده دار حور بود
2 شیشه می نیم هوشی داشت از همصحبتان روی مجلس در نقاب بیخودی مستور بود
3 لاله رویان را دل ما تشنه نظاره ساخت آب این سرچشمه آیینه گویا شور بود
4 قرب منزل نعل ما را بر سر آتش گذاشت داشتیم آسایشی تا منزل ما دور بود
5 خاطر روشن در فردوس بر رویم گشود قحط یوسف بود تا آیینه ام بی نور بود
6 آنچه ما چشم از حباب آب حیوان داشتیم در حجاب پرده زنبوری انگور بود
7 آب لعل او زخط شد تیره، ورنه پیش ازین صافی این شهد، شمع خانه زنبور بود