رحیم شد دل دشمن ز ناتوانی از صائب تبریزی غزل 6351

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

رحیم شد دل دشمن ز ناتوانی من

1 رحیم شد دل دشمن ز ناتوانی من حصار آهن من گشت شیشه جانی من

2 ز خار سبز به رهرو نمی رسد آسیب ز کامرانی خصم است کامرانی من

3 نیارمید چو موج سراب نیم نفس درین قلمرو وحشت سبک عنانی من

4 به هیچ تشنه جگر روی تلخ ننمودم همیشه بود سبیل آب زندگانی من

5 به حسن عاقبت خود امیدها دارم که صرف پیر مغان گشت نوجوانی من

6 که را فتاد به رویم نظر ز سنگدلان؟ که خونچکان نشد از چهره خزانی من

7 رسید بر لب بام زوال خورشیدم نکرده راست نفس صبح شادمانی من

8 مرا شکایتی از آستین فشانان نیست چو شمع سوخت مرا آتشین زبانی من

9 منم چو شبنم گل آبروی گلزارش نمی شود نکند حسن دیده بانی من

10 مخور چو غنچه مرا بر دل ای چمن پیرا که رنگ گل پرد از بال و پر فشانی من

11 دل شکفته نماند درین جهان صائب اگر ز پرده برآید غم نهانی من

عکس نوشته
کامنت
comment