هزار حیف که از رهگذار از صائب تبریزی غزل 6856

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

هزار حیف که از رهگذار بی بصری

1 هزار حیف که از رهگذار بی بصری نیافتم خبری از جهان بی خبری

2 درین بهار که فصل چراندن نظرست در آشیانه به سر بردم از شکسته پری

3 فغان که خرج زمین شد تمام در خامی ز سنگ حادثه، بارم چو نخل رهگذری

4 همان ز بیم شکستن به خویش می لرزد اگر چه شیشه بود در دکان شیشه گری

5 رسید بید به وصل نبات آخر کار به شکوه تلخ مکن کام خود ز بی ثمری

6 به نور عاریه فربه مشو که عمر هلال به یک دو هفته ز ایام می شود سپری

7 مخور ز دل سیهی بر دل سحرخیزان که هست تیغ دودم آه و ناله سحری

8 ز من توقع پیغام و نامه بی خبری است که عقل و هوش من از رفتن تو شد سفری

9 به آفتاب رسانید خویش را شبنم به نیم چشم زدن از طریق دیده وری

10 مسنج ساده رخان را به نوخطان، که بود صفای چهره بدیهی و حسن خط نظری

11 عیار حسن گلوسوز را چه می دانند؟ ندیده اند گروهی که چهره شکری

12 خبر چگونه توانم گرفت از دگران؟ که من ز خویش ندارم خبر ز بی خبری

13 دراز کن به اثر عمر خویش را صائب که هست مرگ دگر در زمانه بی اثری

عکس نوشته
کامنت
comment