- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چمنپیرا نه گل را دسته در گلزار میبندد که گل در روزگار حسن او زنار میبندد
2 چو عشق بیتکلف دست بردار از خودآرایی که بتوان زیج بستن عقل تا دستار میبندد
3 تو کز سر طریقت غافلی از شرع در مگذر که بر عارف شود احرام اگر زنار میبندد
4 نبیند داغ غربت وقت رحلت عاقبتبینی که پیش از مرگ چشم از عالم غدار میبندد
5 ز عاجزنالی ما مهربان شد چرخ سنگیندل گیاه ما زبان برق بیزنهار میبندد
6 خزان را غنچه این بوستان در آستین دارد چمنپیرا ز غفلت رخنه دیوار میبندد
7 به دردش میرسد دانای اسرار نهان صائب ز عرض حال خود هرکس لب اظهار میبندد