-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شور در دل فکند لعل خموشی که تراست خواب را تلخ کند چشمه نوشی که تراست
2 از لطافت، سخنی چند که در دل داری می توان خواند ز لبهای خموشی که تراست
3 خواب را شوخی چشم تو رم آهو کرد چه کند باده گلرنگ به هوشی که تراست؟
4 صرف خمیازه آغوش شود اوقاتش هر که را چشم فتد بر بر و دوشی که تراست
5 ای بسا روز عزیزان که سیه خواهد کرد از خط و زلف، رخ غالیه پوشی که تراست
6 سبزه تربتش از آب گهر سبز شود هر که چشم آب دهد از در گوشی که تراست
7 چه بهشتی است که ایمان به گرو می گیرد از فقیران، نگه باده فروشی که تراست
8 طرف دعوی صائب مشو ای بلبل مست که دو هفته است همین جوش و خروشی که تراست
9 نیست ممکن که ترا پخته نسازد صائب چون می تلخ درین میکده جوشی که تراست