- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از چشم ودل کی آن گل سیراب بگذرد خودبین کجا ز آینه وآب بگذرد
2 در سینه های صاف نگیرد قرار دل زود از بساط آینه سیماب بگذرد
3 چون آب شور کام جهان تشنگی فزاست سیراب تشنه ای که ازین آب بگذرد
4 در جوی شیر کاسه به خون جگر زند از می کسی که شب مهتاب بگذرد
5 ظلم است زندگانی روشندلان چو شمع جایی بغیر گوشه محراب بگذرد
6 بر قرب دل مبند که با ربط آفتاب در کان مدار لعل به خوناب بگذرد
7 پیری به صد شتاب جوانی ز من گذشت پل را ندیده ام که ز سیلاب بگذرد
8 گیرنده است پنجه خونهای بیگناه چون ناوک تو از دل بیتاب بگذرد
9 چو موسم شباب دم صبح شیب را صائب روا مدار که در خواب بگذرد