-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صدف بحر بقا سینه درویشان است گوهر آن، دل بی کینه درویشان است
2 هر چه دارد فلک از بهر فقیران دارد ماه نو صیقل آیینه درویشان است
3 مشت خونی که دل نافه ازو پر خون است در ته خرقه پشمینه درویشان است
4 چهره نعمت الوان شهان چون لاله داغ نان جو و کشکینه درویشان است
5 نیست در هفته ارباب توقع تعطیل صبح شنبه شب آدینه درویشان است
6 می شود دل ز قبول نظر خلق سیاه دست رد صیقل آیینه درویشان است
7 دل آسوده ز گنجینه شاهان مطلب این گهر در صدف سینه درویشان است
8 نیست امروز هواخواه فقیران صائب مخلص و بنده دیرینه درویشان است