- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل سرگشته ما چرخ را بر کار میبندد کمر در خدمت این نقطه نه پرگار میبندد
2 حجاب روی گل نظارگی را آب میسازد عبث این بوستانپیرا در گلزار میبندد
3 چه سازد مهر تابان با خمیر طینت خامم؟ که این افسرده نان خویش بر دیوار میبندد
4 گل از باغ تماشا عشق آتشدست میچیند پریشان میشود گل عقل تا دستار میبندد
5 ز پیش دیده گستاخ ما کی دست بردارد؟ گلستانی که در بر رخنه دیوار میبندد
6 دل من وجه سرگردانی خود را نمیداند که وقت سیر، چشم نقطه را پرگار میبندد
7 چه میلرزی ز بیم مرگ بر خود، باده پیش آور که این تبلرزه را یک ساغر سرشار میبندد
8 پناه از چشم فتانش به زلفش میبرم صائب که بر هرکس ستم زور آورد زنار میبندد