- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گنجینه جواهر ما پاک گوهری است نقدی که در خزانه ما هست بی زری است
2 بر ما چه اعتراض که بی قدر و قیمتم؟ گوهر اگر به خاک فتد جرم جوهری است
3 در کار عشق سعی به جایی نمی رسد در بحر دست و پا زدن از ناشناوری است
4 دارد دل ترا هوس از عشق بی نصیب این شیشه چون تهی شود از می پر از پری است
5 در اشک و آه اگر نکند صرف، غافل است چون شمع زندگانی آن کس که سرسری است
6 پیری چه خون که در جگر ما نمی کند قد دوتای ما دویم چرخ چنبری است
7 گفتار دلفریب تو در پرده حجاب سیلاب عقل و هوش چو سر گوشی پری است
8 باقی ز خیر کن زر و سیم فناپذیر ای خواجه گر ترا هوس کیمیاگری است
9 دلبسته هوا به نسیمی فتد ز پا کوتاهی حیات حباب از سبکسری است
10 صائب ز مال حرص یکی می شود هزار بیدرد را گمان که غنا در توانگری است