1 چشم ما طرفی کز آن رخسار آتشناک بست کی سمندر از وصال شعله بی باک بست؟
2 طالع از خوبان ندارد چهره خندان ما ورنه قمری سرو را از طوق بر فتراک بست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آتشم در جگر از چهره گلرنگ زده است لب لعلش به کبابم نمک سنگ زده است
2 شیشه ام می شکند در جگر از حرف درشت باز تا دشمن دل سخت چه بر سنگ زده است
1 گر بگذری ز هستی آرام جان بیابی گر خط کشی به عالم خط امان بیابی
2 آن گوهری که جویی در جیب آسمان ها گر پاکشی به دامن در خود روان بیابی
1 ساقی ز میکشان خبری می گرفته باش از خویش رفتگان خبری می گرفته باش
2 رفتیم ما ولی دل و جان ماند پیش تو از بازماندگان خبری می گرفته باش
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **