- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خون ما را چرخ عاجزکش به دست زور خورد مغز ما را گردش سیاره همچون مور خورد
2 بی نیاز از آب خضرم، عمر درویشی دراز! کاسه در یوزه ام چندین سر فغفور خورد
3 عیش در زیر فلک با تنگ چشمان مشکل است شهد نتوان در میان خانه زنبور خورد
4 آرزو هر ذره جسمم را به صحرایی فکند آفت گستاخی موسی به کوه طور خورد
5 برق آتشدست بیجا می دهد تصدیع خود خرمن ما را زچشم تنگ خواهد مور خورد
6 ناخن مطرب حنایی شد زرنگین نغمه اش تا که در مستی شراب از کاسه طنبور خورد؟
7 تا به خون خود نغلطی لب ببند از حرف راست بر درخت از گفتگوی حق سر منصور خورد
8 باده انگور و آب خضر از یک چشمه اند مرد دل در سینه هر کس شراب گور خورد
9 چون عقیم از زادن مردان نباشند امهات؟ آسمان روز نخست از صبحدم کافور خورد
10 توتیا سازد غبار اگره و لاهور را چشم من تا خاکمال گرد برهانپور خورد!
11 صائب از کلفت سرای هند بیرون می روم تا به کی حسرت توان بر باده انگور خورد؟