-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است جهان و هر چه در او هست، واگذاشتنی است
2 نظر به هر چه گشایی درین فسوس آباد دریغ و درد بر اطراف او نگاشتنی است
3 چه بسته ای به زمین و زمان دل خود را؟ گذشتنی است زمان و زمین گذاشتنی است
4 ترا به خاک زند هر چه را برافرازی به غیر رایت آهی که برفراشتنی است
5 همین سرشک ندامت بود دل شبها درین زمین سیه، دانه ای که کاشتنی است
6 به شکر این که ترا چشم دل گشاده شده است به هر چه هست، ز عبرت نظر گماشتنی است
7 کسی که درد دلش را فشرده، می داند که درد نامه صائب به خون نگاشتنی است
8 اگر به خون ننویسی، به آب زر بنویس که عزت سخن اهل درد، داشتنی است