1 به صبر مشکل عالم تمام بگشاید که این کلید به هر قفل راست می آید
2 به قسمت ازلی باش از جهان خرسند که آب بحر به آب گهر نیفزاید
3 من از کجا وبهشت برین مگر رضوان به درد وداغ تو فردوس را بیاراید
4 در آن چمن که من از گل گلاب می گیرم ز دور باد صبا پشت دست می خاید
5 ز آب تیغ جگرگاه خاک شد سیراب هنوز از شب زلف تو فتنه می زاید
6 مشو به سنگدلی از سرشک من ایمن که رشته مغز گهر رفته رفته فرساید
7 دو چشم دوخته ای برزمین ازین غافل که چرخ راه تو از هر ستاره می پاید
8 چه تشنه است به خونریز خلق ابرویش که در مصاف دو شمشیر کار فرماید
9 نعیم خلد حلال است بر کسی صائب که دست ولب به نعیم جهان نیالاید