1 ای دل گشاد کار خود از آن و این مجو این قفل را کلید ز هر آستین مجو
2 روی دل از خسیس نهادان طلب مکن از خار و خس ملایمت یاسمین مجو
3 حال دل گرفته به هر بی بصر مگوی از دوزخی کلید بهشت برین مجو
4 زنبور کافرند سراسر ستارگان زنهار ازین سیاه دلان انگبین مجو
5 خواهی که بر تو آتش سوزان شود بهشت امداد چون خلیل ز روح الامین مجو
6 بشناس استخوان و طباشیر را ز هم از صبح اولین، نفس راستین مجو
7 در هر کس آنچه هست همان را ازو طلب لنگر ز آسمان، حرکت از زمین مجو
8 آرامش دل تو برون است از آب و گل در دامن آنچه گم شود از آستین مجو
9 شایستگی کلید بود قفل بسته را از سنگ، آب بی جگر آتشین مجو
10 نتوان به بال عاریه بیرون شدن ز خویش در وادی طلب مدد از آن و این مجو
11 گم کرده تو از تو برون نیست، زینهار گاهی ز آسمان و گهی از زمین مجو
12 از دست رعشه دار پریشان شود رقم از دل رمیدگان سخن دلنشین مجو
13 از دیده می دهند خبر پاک دیدگان خار گمان ز نرگس عین الیقین مجو
14 هرگز ز قفل، قفل گشایش ندیده است صائب گشایش از دل اندوهگین مجو
دیدگاهها **