- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تنها نه صفا خط ز لب لعل بتان برد کاین مور حلاوت ز شکر خند نهان برد
2 تمکین تو از کوه گران گرد برآورد رفتار تو آسودگی از سرو روان برد
3 شد جوشن داودی ما لاغری از تیغ این موج خطر کشتی ما را به کران برد
4 محشور شود رو به قفا روز قیامت هرکس که ز دنیا دل وچشم نگران برد
5 در دایره چرخ ز اسباب فراغت آسودگیی بود که مرکز ز میان برد
6 تا شوق مرا سر به بیابان جنون داد درد طلب آسودگی از سنگ نشان داد
7 افتاد به زندان مه مصر از چه کنعان از منزل اول به دوم راه توان برد
8 ممنون پر وبال چو تیریم ز غفلت هر چند که ما را به هدف زور کمان برد
9 از عمر سبکسیر نشد غفلت من کم در رهگذر سیل مرا خواب گران برد
10 باریک نگردیده چو موی کمر از فکر صائب نتوان راه به آن تنگ دهان برد