-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می توان در زلف او دیدن دل بی تاب را پرده پوشی چون کند شب گوهر شب تاب را
2 غیرت طاق دلاویز خم ابروی او همچو ناخن می خراشد سینه محراب را
3 دیده حسرت عنان عمر نتواند گرفت هیچ دامی مانع از جولان نگردد آب را
4 چون عنانداری کنم دل را، که چشم شوخ او شهپر پرواز می گردد دل بی تاب را
5 در لباس عاریت چون ابر آرامش مجو برق زیر پوست باشد جامه سنجاب را
6 خاکیان را بحر رحمت می کند روشنگری موجه دریاست صیقل، ظلمت سیلاب را