1 روزگاری در رگ جان پیچ و تاب افکندهایم تا ز روی شاهد معنی نقاب افکندهایم
2 همخیالان را به همت دستگیری میکنیم نیست از غفلت اگر خود را به خواب افکندهایم
3 همره کاهل گرانی میبرد از پای سعی سیل را در ره مکرر از شتاب افکندهایم
4 ما ز روشن گوهری از پله افتادگی سر چو شبنم در کنار آفتاب افکندهایم
5 از لب میگون او قانع به می گردیدهایم مهر گل از دوربینی بر گلاب افکندهایم
6 هیچ کس در خاکساری نیست چون ما خوشعنان چشم پیش پای مردم چون رکاب افکندهایم
7 بهر دیدارت نظر را شستوشویی میدهیم بیتو گر چشمی به روی آفتاب افکندهایم
8 عارفان دل ساده میسازند از نقش و نگار ما نظر از دلسیاهی بر کتاب افکندهایم