- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در آتش است نعل می ناب دیگران رنگین مساز خانه ز اسباب دیگران
2 اشکی که شورید از دل غمگین غبار دارد خوشتر بود ز گوهر سیراب دیگران
3 بیداریی که جمع شود با خیال دوست صد پرده به بود ز شکر خواب دیگران
4 پهلوی لاغری که کند کار بوریا خوشتر بود ز بستر سنجاب دیگران
5 تا هست نم ز خون جگر در پیاله ام لب تر نمی کنم ز می ناب دیگران
6 تا می توان ز رخنه دل فتح باب جست حاجت نمی بریم به محراب دیگران
7 تا می توان نمود قناعت به آب خشک هرگز مجوی طعمه ز قلاب دیگران
8 با آبرو بساز که چون آب تلخ و شور گردد زیاده تشنگی از آب دیگران
9 باشد ز خود چو گوهر شب تاب نور من مستغنیم ز پرتو مهتاب دیگران
10 چون خانه ای بود که برآرد ز خویش آب گردد دکان هر که به دولاب دیگران
11 آن دست خشک باد که همچون سبو نشد دست تسلی دل بی تاب دیگران
12 صائب مرا ز نام چه حاصل، که چون نگین تر می کنم زمین خود از آب دیگران