-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسرت عمر، مرا در دل افگار بماند رفت سیلاب به دریا و خس و خار بماند
2 در بساط من سودازده زان باغ و بهار خار خاری است که در سینه افگار بماند
3 مرکز از دایره پروانه آزادی یافت دل ما بود که در حلقه زنار بماند
4 بال پرواز ز هر موج سرابش دادند هرکه در بادیه عشق ز رفتار بماند
5 عنکبوتی است که در فکر شکار مگس است زاهد خشک که در پرده پندار بماند
6 زیر گردون خبر از حال دل من دارد هرکه را آینه در پرده زنگار بماند
7 دل به نظاره او شد که دگر باز آید آب گردید و در آن لعل گهر بماند
8 جان نمی خواست درین غمکده ساکن گردد از غبار دل ما در ته دیوار بماند
9 شست از خون شفق صبح قیامت دامن خون ما بود که بر گردن دلدار بماند
10 می تواند گره از کار دو عالم وا کرد دست هرکس ز تماشای تو از کار بماند
11 دانه سوخته از خاک برآمد صائب دل بی حاصل ما در ته دیوار بماند