-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمر اگر باقی است بوسی زان دهن خواهم گرفت خون خود را ازان لب شکرشکن خواهم گرفت
2 گر به هشیاری حجابش مانع احسان شود در سر مستی ازان شیرین سخن خواهم گرفت
3 یا به خون خود لبش را می کنم یاقوت رنگ یا عقیق آبدارش در دهن خواهم گرفت
4 از لطافت گر ز آغوشم کند پهلو تهی رخصت نظاره ای زان سیمتن خواهم گرفت
5 رشته هستی ز پیچ وتاب اگر کوته نشد جرعه آبی ازان چاه ذهن خواهم گرفت
6 همچو قمری رخصت بر گرد سر گردیدنی هر چه باداباد، ازان سرو چمن خواهم گرفت
7 گر چه از مینا کسی نگرفته خون جام را خونبهای دل ازان پیمان شکن خواهم گرفت
8 چشم من در پاکدامانی کم از یعقوب نیست سرمه بینش ز بوی پیرهن خواهم گرفت
9 می شود پامال صائب چون شود دعوی کهن در همین جا خونبهای خویشتن خواهم گرفت