1 آه گرمی هست دایم در دل بی تاب من نیست هرگز بی چراغی گوشه محراب من
2 شورشی دارم که می پاشم چو ابر از یکدگر کوه قاف آید اگر پیش ره سیلاب من
3 شوربختی بین که ریزد بحر با چندین گهر خار و خس در کاسه دریوزه گرداب من
4 می برد بر حال قارون رشک در زیر زمین در ته گرد کسادی گوهر شاداب من
5 چند بتوان آبروی گریه پیش صبح ریخت؟ تا به کی صرف زمین شور گردد آب من؟
6 از شتاب عمر گفتم غفلت من کم شود زین صدای آب سنگین تر شد آخر خواب من
7 مرگ نتواند مرا از بی قراری بازداشت می شود صائب ز کشتن زنده تر سیماب من
دیدگاهها **