ای قامت بلندت معراج آفریدن از صائب تبریزی غزل 6436

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

ای قامت بلندت معراج آفریدن

1 ای قامت بلندت معراج آفریدن یک شیوه خرامت در پیش پا ندیدن

2 پرواز طایر شوق مقراض قطع راه است صد ساله راه طی شد دل را به یک تپیدن

3 مرد آن بود که چون می در شیشه گر کنندش چون رنگ می تواند از خود برون دویدن

4 روزی که حلقه کردند زلف کمند او را از فکر وحشیان جست اندیشه رمیدن

5 در خاک تیره دیدن نور صفا، کمال است هر طفل می تواند مه را در آب دیدن

6 در عشق پیش بینی سنگ ره وصال است شد سیل محو در بحر از پیش پا ندیدن

7 ای عنکبوت غافل، در تنگنای گردون آخر دلت نشد سیر زین پرده ها تنیدن؟

8 ملای روم صائب ما را بود سخن کش احسنت ای کشنده، شاباش ای کشیدن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر