- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه امروز ست سودای جنون را ریشه درجانم به چوب گل ادب کردی معلم در دبستانم
2 عزیز مصرم اما در فرامشخانه چاهم گل خورشیدم اما بر کنار طاق نسیانم
3 به گردخوان مردم چون مگس ناخوانده چون گردم؟ که من در خانه خود از حیا ناخوانده مهمانم
4 تمنای تنم چون به گرد خاطرم گردد؟ که چشم شور باد در جگرخوردن نمکدانم
5 ز من سنجیده وضع عالم و سنگ است رزق من همانا من درین بازار پرآشوب میزانم
6 چنان محوم که اشک تلخ در چشمم نمی گردد قیامت گر نمکدان بشکند در چشم حیرانم
7 لب افسوس اگر غافل به دندان آشنا سازم دو چندان می برد مقراض قسمت از لب نانم
8 گلی گفتم به خواب از گلشن رخسار او چینم پرید از چشم خواب از هایهوی عندلیبانم
9 نمی افتم چو اسکندر به دنبال خضر صائب من آن خضرم که آب روی باشد آب حیوانم