نیست تاب درد غربت جان افگار از صائب تبریزی غزل 148

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

نیست تاب درد غربت جان افگار مرا

1 نیست تاب درد غربت جان افگار مرا با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا

2 دارد از تار نفس زنار، نفس کافرم تا دم آخر گسستن نیست زنار مرا

3 دست می شوید ز کار گل به آب زندگی چون خضر هر کس کند تعمیر دیوار مرا

4 درد را بیچارگی بر من گوارا کرده بود شربت عیسی به جان آورد بیمار مرا

5 فارغ از سیر گلستانم که فکر دوربین می کند در زیر بال آماده گلزار مرا

6 از سر و سامان من بگذر که جوش مغز ساخت چون کف دریا پریشانگرد دستار مرا

7 گریه بیرون برد از دستم عنان اختیار سر به صحرا داد جوش لاله کهسار مرا

8 جز ملامت از جنون دیوانه ام طرفی نبست سنگ طفلان بود حاصل نخل پربار مرا

9 عالمی می آمد از گفتار من صائب به راه بهره از کردار اگر می بود گفتار مرا

عکس نوشته
کامنت
comment