-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست تاب درد غربت جان افگار مرا با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا
2 دارد از تار نفس زنار، نفس کافرم تا دم آخر گسستن نیست زنار مرا
3 دست می شوید ز کار گل به آب زندگی چون خضر هر کس کند تعمیر دیوار مرا
4 درد را بیچارگی بر من گوارا کرده بود شربت عیسی به جان آورد بیمار مرا
5 فارغ از سیر گلستانم که فکر دوربین می کند در زیر بال آماده گلزار مرا
6 از سر و سامان من بگذر که جوش مغز ساخت چون کف دریا پریشانگرد دستار مرا
7 گریه بیرون برد از دستم عنان اختیار سر به صحرا داد جوش لاله کهسار مرا
8 جز ملامت از جنون دیوانه ام طرفی نبست سنگ طفلان بود حاصل نخل پربار مرا
9 عالمی می آمد از گفتار من صائب به راه بهره از کردار اگر می بود گفتار مرا