- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
3 مردمی را نشود هیچ حجابی مانع سرمه خاموش نسازد نظر گویا را
4 دیدن عیب به هم می شکند شاخ غرور مصلحت نیست که طاوس بپوشد پا را
5 شمع در جامه فانوس نماند پنهان عینک از پرده خواب است دل بینا را
6 تا به حیرت نرسد دیده نمی آرامد سیل در بحر فراموش کند غوغا را
7 عاشق از سنگ ملامت نشود رو گردان طعمه از قاف سزد حوصله عنقا را
8 با خودی سر ز حقیقت نتوان بیرون برد گم شدن خضر بود این ره ناپیدا را
9 گر چنین تنگ شود دیده گردون خسیس آب از چشمه سوزن ندهد عیسی را
10 نشد از زخم زبان شورش مجنون ساکن خار و خس مانع طوفان نشود دریا را
11 کیست جز گریه به دلتنگی ما رحم کند؟ سیل بر سینه مگر چاک زند صحرا را
12 بی رخ تازه و پیشانی خندان صائب چون صنوبر نتوان کرد ز خود دلها را