-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمرده، عمر کسی جاودان نمی گردد خراب تا نشود این دکان نمی گردد
2 چنان ز قید تعلق سبک بر آمده ام که از خمار سر من گران نمی گردد
3 مرا بس است همین آبرو که سجده من غبار خاطر آن آستان نمی گردد
4 ز بس که شکوه خونین به روی هم فرش است چو غنچه در دهن من زبان نمی گردد
5 تو از گداز سخن چون هلال تا نشوی زبان خامه ثریافشان نمی گردد
6 گرانی و سبکی گرچه ضد یکدگرند کسی سبک نشود تا گران نمی گردد
7 هزار سبحه تزویر هست در گردش در آن حریم که رطل گران نمی گردد
8 فلک نمی کشدت چون کمان به جانب خود ز بار درد قدت تا کمان نمی گردد
9 کدام قافله پا می نهد به وادی عشق که ذره ذره چو ریگ روان نمی گردد
10 اگرچه بلبل این باغ نغمه پردازست حریف صائب آتش زبان نمی گردد