- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چهره شوخ به یک رنگ مصور نشود عکس روی تو در آیینه مکرر نشود
2 چهره تا از عرق شرم و حیا سیراب است حسن محتاج به پیرایه دیگر نشود
3 اثر صحبت روشن گهران اکسیرست موم در بحر محال است که عنبر نشود
4 هر تنک مایه که گیرد سخن از مردم یاد همچو طوطی خجل از حرف مکرر نشود
5 عمر را قامت خم باز ندارد ز شتاب تیر را بال و پر از بحر کمان تر نشود
6 می رسد مزد خموشان ز نهانخانه غیب دهن غنچه محال است که پر زر نشود
7 دل بیطاقت ما صبر ندارد، ورنه موجه ای نیست درین بحر که لنگر نشود
8 رفتن و آمدن مردم آزاده یکی است این سپندی است که بار دل مجمر نشود
9 رهزن از راه محال است نهد پای به راه طینت کج قلمان راست به مسطر نشود
10 گره گوشه ابروی بخیلان به ازوست چون گهر هرکه ز آبش دهنی تر نشود
11 به که برگرد دل خویش بگردد صائب سفر کعبه کسی را که میسر نشود