-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه سرخ چهره خورشید را شفق کرده که از خجالت روی تو خون عرق کرده
2 بگو به غمزه که شمشیر در نیام کند که شرم کشور حسن ترا نسق کرده
3 کجا خورد غم دل کودکی که مصحف را همیشه ختم به گرداندن ورق کرده
4 شده است زورق خورشید و ماه طوفانی ز تاب می گل روی تو تا عرق کرده
5 ز روی ساده به هر کس که هم سبق شده ای صحیفه دل خود ساده از سبق کرده
6 فتد چو کار به سر، کار ذوالفقار کند به تیغ آه دلی را که درد شق کرده
7 ز خلق صائب هر کس که روی گردان شد به هر طرف که کند روی، رو به حق کرده