نیست پروای بهارم، من از صائب تبریزی غزل 6816

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

نیست پروای بهارم، من و کنج قفسی

1 نیست پروای بهارم، من و کنج قفسی که برآرم به فراغت ز ته دل نفسی

2 سطحیان غور معانی نتوانند نمود رزق موج است ز دریای گهر خار و خسی

3 دل افسرده نگردد به نصیحت بیدار راه خوابیده نخیزد به صدای جرسی

4 زود هموار ز جمعیت منزل گردد هست در راه اگر قافله را پیش و پسی

5 شد دل روشن ما از سخن پوچ سیاه چه کند آینه در دست پریشان نفسی؟

6 گوشه گیری که بود شاد به صیادی خلق عنکبوتی است که نازد به شکار مگسی

7 دور گردان تو دارند مرا داغ و کباب من چه می کردم اگر ره به تو می برد کسی

8 هست در دست قضا بست و گشاد در عیش گره از جبهه به ناخن نگشوده است کسی

9 بیکسان راست خدا حافظ از آفات زمان دزد کمتر بود آنجا که نباشد عسسی

10 صائب از خواهش بیجا دل من گشت سیاه وقت آن خوش که ندارد ز جهان ملتمسی

عکس نوشته
کامنت
comment