1 نمانده زنده کس از دست و تیغ چالاکش هنوز می پرد از شوق،چشم فتراکش
2 علم به خون مسیحا و خضر چرب کند چو از نیام کشد تیغ، حسن بیباکش
3 رخی که هر دو جهان در فروغ اومحوست نظر چگونه کندبی نقاب ادراکش ؟
4 به خاک هر که نهال تو سایه اندازد زبان شکر برآید چو سبزه از خاکش
5 ازان شراب مرا شیر گیر کن ساقی که همچو پنجه شیرست پنجه تاکش
6 درین بساط هرآن کس نفس به صدق کشد چو صبح،مهر شود طالع از دل چاکش
7 کسی که پاک نسازد دهن ز غیبت خلق همان کلید در دوزخ است مسواکش
8 اگر چه خون جهان ریخت غمزه اش صائب هنوز رغبت خون می چکد ز فتراکش