-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از هلاک ما سیه بختان کسی آزرده نیست مرده ما قابل ماتم چو خون مرده نیست
2 هر که خود را باخت اینجا می زند نقش مراد پاکباز کوی عشق از نقش کم آزرده نیست
3 در وصال و هجر، داغ عشقبازان تازه است در خزان و نوبهار این گلستان افسرده نیست
4 از تماشای خرامش چون نلغزد پای عقل؟ خاروخس را طاقت این سیل عالم برده نیست
5 صوفیان زنده دل از پوست بیرون رفته اند در بساط پوست پوشان غیر خون مرده نیست
6 چون سکندر، خضر اینجا خاک می بوسد ز دور چشمه آن لب چو آب زندگی لب خورده نیست
7 دل ازان توست اگر امروز اگر فردا کند این قدر تدبیر حاجت در قمار برده نیست
8 این جواب آن غزل صائب که ادهم گفته است گر منش دامن نگیرم خون من خود مرده نیست