1 بی تب و تاب به مخمور شرابی نرسد تا به آتش نرود کوزه به آبی نرسد
2 به چه امید به گرد دل خوبان گردد؟ ناله ای را که ز کهسار جوابی نرسد
3 طمع بوسه و امید شکرخند کراست؟ که به ما زان لب شیرین شکرابی نرسد
4 زندگی چون شرر از سوختگان است مرا آه اگر از جگری بوی کبابی نرسد
5 گل مگر بست ز شرم تو دکان را، کامروز به دماغم ز چمن بوی گلابی نرسد
6 عمر چون سیل به این سرعت اگر خواهد رفت فرصت چشم گشودن به حبابی نرسد
7 تو به ویرانی دل کوش که آن گنج گهر نیست ممکن که به هر خانه خرابی نرسد
8 نیست انصاف که از بحر تو با این وسعت صائب تشنه جگر را دم آبی نرسد
دیدگاهها **