1 نباشد لقمه ای بی خون دل بر خوان درویشان نگردد خشک هرگز از قناعت نان درویشان
2 نریزند آبروی خویش بهر عمر جاویدان که باشد آبرو سرچشمه حیوان درویشان
3 از ایشان جوی همت گر هوای سلطنت داری که تاج و تخت باشد کمترین احسان درویشان
4 اگر چه دستشان کوتاهتر از آستین باشد بود گوی فلک ها در خم چوگان درویشان
5 ز کوه قاف اگر باشد شکوه سلطنت افزون پر کاهی ندارد وزن در میزان درویشان
6 سگ از همراهی اصحاب کهف از شیر مردان شد مکن دست ارادت کوته از دامان درویشان
7 نباشد ذره ای نومید از احسانشان صائب ازان گرم است چون خورشید دایم نان درویشان
دیدگاهها **