-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه خط است این که دمید از لب جان پرور تو که به دل بردن ما بست کمر شکر تو
2 دل دو نیم است ز لعل لب جان پرور تو بازمانده است دهان صدف از گوهر تو
3 می چکد بس که می از لعل می آلود ترا تهی از باده به خوردن نشود ساغر تو
4 پرده شرم ازان چهره نوخط بردار چند باشد چو زره زیر قبا جوهر تو؟
5 عمر جاوید به نظارگیان می بخشد هر که چون زلف شبی روز کند در بر تو
6 می پرد چشم جهان در طلبش چون مه عید تا که را چشم فتد بر کمر لاغر تو
7 تا به دامان قیامت گل ازو می ریزد دست هر کس که شبی ماند به زیر سر تو
8 گردن سنگ شود نرم ز پروانه عزل سخت تر شد ز خط سبز دل کافر تو
9 راه چون خانه دربسته در او نتوان یافت گر چه چون آینه بازست به عالم در تو
10 لب زخم من و اظهار شکایت، هیهات که گشوده است بغل در هوس خنجر تو
11 این غزل آن غزل خواجه سنایی است که گفت خنده گریند همی سوختگان در بر تو