نه می به جام و نه گل در کنار از صائب تبریزی غزل 5764

1 نه می به جام و نه گل در کنار می‌خواهم تبسمی ز لب لعل یار می‌خواهم

2 نیم ز رفتن گل‌های بوستان غمگین زمان حسن ترا پایدار می‌خواهم

3 چو گل برای تماشاییان دلتنگ است گشایشی اگر از نوبهار می‌خواهم

4 به ساده‌لوحی من شیشه‌ای ندارد چرخ که رحم از دل سنگین یار می‌خواهم

5 متاع هستی من هرچه هست باختنی است ز عشق دست و دلی در قمار می‌خواهم

6 نرفت یک قدم از پیش، کارم از ماندن هنوز مهلت ازین روزگار می‌خواهم

7 نمی‌توان خمش از سینه‌های گرم گذشت چراغ داغی ازین لاله‌زار می‌خواهم

8 رسیده مشق جنونم چنان که نتوان گفت نوازشی ز نسیم بهار می‌خواهم

9 یکی است محرم و بیگانه پیش غیرت من ترا نهفته ز خود در کنار می‌خواهم!

10 ازان لب شکرین گر طمع کنم صائب هزار بوسه، یکی از هزار می‌خواهم