به ناز افراختی قامت فلکها از صائب تبریزی غزل 3135

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

به ناز افراختی قامت فلکها در سجود آمد

1 به ناز افراختی قامت فلکها در سجود آمد زمی افروختی رخسار، آتش در وجود آمد

2 نمود این جهان بودی ندارد، بارها دیدم من و تنگ دهان او که بود بی نمود آمد

3 که باور می کند از ما اگر مژگان تر نبود؟ که از حلوای بی دود تو ما را رزق دود آمد

4 نه تنها سیلی عشق تو ما را رو سیه داد مکرر چهره یاقوت ازین آتش کبود آمد

5 ندانم چیست مضمون خط ساغر، همین دانم که تا از زیر چشمش دید مینا در سجود آمد

6 نمی دانم که بود این آتشین جولان، همین دانم که تا پا در رکاب آورد، در خاطر فرود آمد

7 مگر بر بال دارد نامه قتل مرا صائب؟ که مرغ نامه بر از کوی او این بار زود آمد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر