1 نوا پیوسته در بزم شراب ناب می باید مسلسل نغمه تر چون صدای آب می باید
2 زصدق جستجو بی راهبر واصل به دریا شد سبکسیر طلب را همت سیلاب می باید
3 به چاک سینه تنها مسلم نیست دینداری چراغی از دل روشن درین محراب می باید
4 به نور شمع نتوان زنگ غفلت را زدود از دل دل شب را چراغ از دیده بیخواب می باید
5 به هر تخمی زمین پاک ما آغوش نگشاید لب خشک صدف را گوهر سیراب می باید
6 کشیدم پا به دامان تن آسانی، ندانستم که عاشق را دلی لرزانتر از سیماب می باید
7 وصال قامت چون شمع او گر در نظر داری کنار حسرتی آماده چون محراب می باید
8 هوای صید معنی هست اگر در سرترا صائب کمندی پیش دست خود زپیچ و تاب می باید