-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد گل بیخار در پیراهن من خار میگردد
2 تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان که در بر روی یوسف باز از دیوار میگردد
3 نهد احسان ساقی تاج لعل از بادهاش بر سر سر هرکس که در میخانه بیدستار میگردد
4 چنان ترسیده است آیینهام از پرتو منت که از صیقل جهان بر دیده من تار میگردد
5 ز سختیهای دوران میشود دشوارها آسان مصور صورت شیرین درین کهسار میگردد
6 نباشد در جگر آب مروت بحر را، ورنه چو گوهر جام ما از قطرهای سرشار میگردد
7 ندارد با زمین گیران غفلت گفتوگو سودی ره خوابیده کی ز آواز پا بیدار میگردد؟
8 نگردانند از سنگ ملامت رو خداجویان که چون سیلاب سنگین شد سبکرفتار میگردد
9 درشتیهای ره را عذرخواهی نیست چون منزل اگر مردن نباشد زندگی دشوار میگردد
10 در ایام کهنسالی ز دنیا رو به عقبی کن که میافتد به هرسو مایل این دیوار میگردد
11 ز بیآرامی از نقش مراد افتادهای غافل چو شد استاده آب آیینه گلزار میگردد
12 در پوشیده سد ره شود مهمان غیبی را گرانخوابی حجاب دولت بیدار میگردد
13 دل روشن ز حرف و صوت هیهات است بگشاید بر این آیینه عکس طوطیان زنگار میگردد
14 چرا اندیشم از زخم زبان ناصحان صائب؟ که سوهان از درشتیهای من هموار میگردد