- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نالان مباد هر که به فریاد من رسد دردش مباد هر که به درد سخن رسد
2 انداز ساق عرش کمین پایه من است چون دست فکرتم به کمند سخن رسد
3 چون گل برآورم ز گریبان خاک سر دست نسیم اگر به گریبان من رسد
4 بیگانه را به جلوه گه یار ره مباد سوزم اگر نسیم به پای لگن رسد
5 زنهار از لباس برآ ای صبا ز مصر چشم بدی مباد به آهن پیرهن رسد
6 چون میوه داغدار شد افتد زاعتبار مگذار دست بوسه به سیب ذقن رسد
7 هر برگ لاله ای که سیاهی کند ز دور چون واشکافی از جگر کوهکن رسد
8 روزی که زخم من دهن شکوه واکند چندین هزار نافه مشک ختن رسد
9 با این سربریده چه غماز پیشه است مگذار پای شمع به آن انجمن رسد
10 صائب دری به روی من از فیض وا شود روزی که نامه ای ز ظفر خان به من رسد