نالان مباد هر که به فریاد از صائب تبریزی غزل 4081

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

نالان مباد هر که به فریاد من رسد

1 نالان مباد هر که به فریاد من رسد دردش مباد هر که به درد سخن رسد

2 انداز ساق عرش کمین پایه من است چون دست فکرتم به کمند سخن رسد

3 چون گل برآورم ز گریبان خاک سر دست نسیم اگر به گریبان من رسد

4 بیگانه را به جلوه گه یار ره مباد سوزم اگر نسیم به پای لگن رسد

5 زنهار از لباس برآ ای صبا ز مصر چشم بدی مباد به آهن پیرهن رسد

6 چون میوه داغدار شد افتد زاعتبار مگذار دست بوسه به سیب ذقن رسد

7 هر برگ لاله ای که سیاهی کند ز دور چون واشکافی از جگر کوهکن رسد

8 روزی که زخم من دهن شکوه واکند چندین هزار نافه مشک ختن رسد

9 با این سربریده چه غماز پیشه است مگذار پای شمع به آن انجمن رسد

10 صائب دری به روی من از فیض وا شود روزی که نامه ای ز ظفر خان به من رسد

عکس نوشته
کامنت
comment